به از شماها ما درس میخوانیم
گر میتوانید رقیب ما شید
به سان ماها پیروز باشید
افتادگانید شما پسرها
چون نمی خوانید کمی زدرسها
کمی زرنگی کمی اراده
بابا چه تونه؟ کمی افاده!

منم شاعره بودم خبر نداشتم

یه شعر انتقادی در مورد خانوما گفتم البته به شدت یک صدم اون چیزی که در مورد پسرها گفتم نیست به امید خدا که اینبار نسوزیم دیگه
تبصره1:البته هیچکدوم از این مطالبی رو که من گفتم صادقانه عرض میکنم در خانومای کلاس یافت نمیشه و فقط بافته ای از عقل ناقص یک شاعر در پیت هستش به خاطر همین هم از اگر استفاده کردم که خانوما بد برداشت نکنن
تبصره2:بیت اخر رو با لهجه ای تقریباً شیرازی بخونید
اگر دختر پیر و فرزانه ای اگر دختر شیخ و شهزاده ای
گمانت نباشد که افسانه ای به درس و به مکتب تو علامه ای
فقط دان که جانم تو خر خانه ای به کوش و به همت تو یکدانه ای
اگر با کلاسی و مه دانه ای اگر خود بگیری و شه دانه ای
بدان بی خدایی و دیوانه ای ز جمع و ز محفل تو بیگانه ای
به چشم پدر گر تو دردانه ای ز چشم پسر دان که لوسانه ای
اگر تکه انداز و خندانه ای اگر آتش افروز و شیطانه ای
ببخش ار مو گفتُم یه طنزانه ای بدان ...... بُخوردُم تو پروانه ای
منتظر نظراتتون هستم
بعله خانوماهم جوابیه فرستادن توی نظرات برای شعر من
گفتم جوابیه شعرشون رو بذارم شمام بخونید
((((((((((
))))))))))))))))))
منتظر جوابیه شعرتون باشید
ماییم ونوای بینوایی بسم الله اگر حریف مایی
اینم جوابیتون خانم شاعره
ما ز افتادگی خود به ضعیفان بازیم
ما ز دلداگی خود به خدا دل بازیم
ورنه دان نیست رقیبی که به او بر بازیم
جز خدا نیست عزیزی که به او دل بازیم
بهلللللللللله
خوشحال میشم ادامه بدید چه شما چه هر کدوم از دوستان
ادامه دادن ایشون
![]() | |
پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری
شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدودا دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود، به همسرش گفت که در بطری را ببندد و آن را در قفسه قرار دهد. مادر پرمشغله موضوع را بهکل فراموش کرد. پسربچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد، به سمتش رفت و همۀ آن را خورد.او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهتزده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت. وقتی شوهر پریشانحال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته، رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه به زبان آورد. فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟ شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!" عکسالعمل کاملا غیرمنتظرۀ شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکتهای برای خطاکار دانستن مادر وجود نداشت. بهعلاوه، اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سر جایش قرار میداد، شاید آن اتفاق نمیافتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود نداشت. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده بود و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت، دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. و آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد. گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف میکنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که میشناسیم؛ و فراموش میکنیم که میتوانیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسانترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشتههایتان را گرامی بدارید. غمها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید. اگر هرکسی میتوانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود میداشت. حسادتها، رشکها و بیمیلیها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما میپندارید حاد نیستند. |
قربون ابولفضل جان
دیگه در وصفتون یه مزخرف نامه فکاهی گفتم گذاشتم تو وب
میبخشید دیگه
چرا نیشت همش بازه ، ابلفه؟
دک و پوزت عجب نازه ، ابلفه!
میگن هرکول شدی طی یه هفته؟
بگو بینم چی هس رازت، ابلفه؟
چرا مشتی میشی هفته به هفته؟
میترسم ماه و مه شید ای ابلفه!
نوشتم یک سوالی روی تخته!
بگو بینم بابات هههه ای ابلفه؟
دیگه این شعر رو باید به لهجه قمی بخونید دیگه
ابولفضل جون ناراحت نشی عزیزم
بچه ها و دوستان عزیز
1-به نظر شما علت حضور کم رنگ بچه ها در وب چیست؟
2- چرا خانم ها با این که در وب حضور دارند اما میل و رغبتی برای گذاشتن نظر یا کامنت ندارند؟
3-آیا از جو موجود در وب ناراضی هستید یا مطالب نویسندگان و نوع قلم یا آنها میل و رغبتی برای نظر دادن در شما ایجاد نمیکند؟
ضمنن اگر مسائلی در وب موجب ناراحتی شما گردیده با بیان آن به نویسندگان و مدیریت وب در جهت رفع آن یاری بفرمایید
پس دوستان عزیز نظرات خود را به صورت آزادانه برای ما ارسال بفرمایید
(درضمن حضور پر رنگ شما در وب و احترام به وقتی که نویسندگان وب برای گذاشتن پست های مختلف میگذارند بزرگترین و تنها دلگرمی نویسندگان وب میباشد پس در صورت امکان این لطف را دریغ مفرمایید)
با تشکر
سلام به همکلاسی های عزیز به دلیل حضور کمرنگ خانمها تو وب می خواستم
از خانوما دعوت کنم به جمع نویسندگان وب ملحق بشید.
با تشکر مدیر وب
سلام بر دوستان
دیگه خانوم روحانیم نیس ترول بذاره گفتم یه چندتا ترول بذارم شاد بشید
ضمنن ترول ها صرفن جهت سرگرمیه و خنده شما دوستان عزیز میباشد برداشت منفی نکنید
پس یه سری به ادامه مطلب بزنید
چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان.
البته منظورم اینه که به محمد برنخوره
پسرهایی بسان اسب آبی(به لباس محمد توجه کنید)
با کلیک روی شعر بالا به مطلب محمد می روید
.
.
.
جا داره خودم اصلاح کنم مطلبمو که اصلا محمد اینجور آدمی نیس و من این مطلب و فقط به دلیل دفاع از پسرها گذاشتم تا محمد باشه ازاین مطالبا آپ نکنه
.
در ضمن به خاطر کیفیت پایین عکس منو ببخشید آخه هم دوربین گوشیم بدرد نمی خورد و هم محمد اجازه نمی داد ازش عکس بگیرم
.
محمد جونم منو ببخش فقط قصدم شوخی بود
دوستان و همکلاسی های گل این بار می خوام شما
نفر بعدی صندلی داغ رو انتخاب کنید.
به نظر شما نفر بعدی صندلی داغ کی باشه؟؟؟؟؟؟؟
چه آقای ناناسی به به
این آقا یا نمیدونم خانومی رو که در بالا دیدید یک از خواننده های مرد کره ای هستش به نام رن و در گروه نوئست فعالیت میکنه
حالا نظر شما راجب به این دسته مردان زن نما چیه؟ صاف وساده بیایید بگید؟ بحث آزاده و هر نظری هم آپ میشه سانسور نداریم اصن
آیا به نظر شما یک مرد باید از رژ لب، ریمل،سایه،کرم پودر یا نمیدونم از این جور چیزا استفاده کنه؟
آیا یک مرد به نظرتون باید بره به آرایش گر بگه ابروهام رو شیطونی یا هشتی بردار تازه الان خوبه فک کنم چند وقت دیگه بره بگه نمیدونم تو انتخاب مدل مک آپ موندم خلیجی بزنم عربی یا لایت اروپایی؟
دیگه فک کنم با این وضعی که داریم پیش میریم چند وقت دیگه آقایون هم تو کیفاشون موچین و آینه باشه و صورتشون رو هم بند بندازن
ضمنن نظر من کاملن نسبت به این قضیه منفیه حالا شما رو نمیدونم؟پس منتظر نظراتون هستم
دوتا شعر گفتم به صورت طنز در باب کلاس بخونید و لذت ببرید
پسرهای کلاس از دیدگاه یکی از خانومای کلاس (شاید شوخی باشه)
تبصره:من اومدم شخصیت خودمو جای یکی از خانومای کلاس قرار دادم و از زبانش شعر گفتم والا من به هیچ عنوان شخصیت شما بزرگواران رو به این صورت نمیدونم که شما بخواهید در مورد برادراتون اینجور برداشت کنید خصوصن برخی از دوستان که درجه اردات شخصیت و بزرگواریشون در دستگاه سنجش ما شماره بالایی رو به خودش گرفته، من اصن توقع نداشتم اینجور برداشت کنن که من اون عزیزان رو خطاب قرار دادم و بدونید معرفت شما دوستان بر ما اثبات شده و بنده غلط بکنم در مورد شما دوستان به این طرز ناصحیح برداشتی رو داشته باشم
بباشم بر کلاسی بس فضایی
درونش مردکان بی حیایی
پسرهایی بسان اسب آبی
که باشن حرفه ای در چش چرانی
ندارند ذره ای از عشق و مستی
فقط هستند به راه خود پرستی
همه لوس،خروس و بس عبوس اند
به سان استرانی بی فلوس اند
همه عیاش و علاف و خمارند
به سان مردکانی می گسارند
همه گیج،هویج و استر هستند
به راه درس و پاسخ ، چون خر هستند
حالا دخترای کلاس در دیگاه ای بین خودشون(فک نکنم جدی باشه)
دخترانیم و همه
ماه جمالیم
بله
عاشقانیم و همه
ویس نشانیم
بله
سالکانیم و همه
شیخ کمالیم
بله
عالمانیم وهمه
نور فشانیم
بله
سوسولانیم و همه
تریپ فلانیم
بله
وز بر نمره درس مدرسه
ما همه
بیست تمامیم
بللللللللللللللللللللللللللللله
ضمنن ترسیدم با توجه به مسائل قبل وصف خانوما رو از دیدگاه پسران برم
خانوما اگه اجازه میدید برم وصفتون رو عدد 1 رو برام کامنت کنید اگر نه 2
البته به این شدتی که پسرا رو کوبیدم نمیرما با ملایمت و لطافت انتقاد میکنم
اگرم برسم از هفته بعد وصف یکی از دوستان رو به صورت شعر درمیارم البته هرکدوم که مایل باشن
حالا اینا رو ولش به نظرتون اصن من دیگه بیام سر کلاس یا نه با این وضعیت
دیگه فک کنم بین پسرام جایگاهی نداشته باشم با این مزخرافاتی که گفتم
من همین جا از همتون بای بای میکنم